یادم نیست اولینبار کی با «بردار» برخوردم ولی یادم هست خیلی بدیهی بهنظرم آمد؛ بدیهی عین عددها. اما از همان راهنمایی-دبیرستان آرامآرام حس کردم این مخلوق ذهنی بشر آنچنان پیشپا افتاده نیست؛ البته که همۀ ما شهود واضحی از بردارها داریم، معلوم است که وقتی دو نفر با طناب در دوراستا میزی را میکشند نهایتا میز در جهتی بین دو راستایی که دو سر طناب نشان میدهند به حرکت میافتد، اما این که این واقعیت شهودی واضح بدیهی تبدیل به یک سری موجودات ریاضی کمی با قابلیت جمع و تفریق و ضرب دقیق و روشن شوند برایم کمکم اتفاق عجیبی مینمود؛ عجیبتر برایم آن ذهنی بود که اولین بار این شهود غیرریاضی را با خلق مفهوم ذهنی «بردار» ریاضی کرده. چون شنیده بودم اولین بار حاجآقای دکارت از دستگاه مختصات برای اشاره به موجودیتهای هندسی بهره برده گمان میکردم بردار نیز آفریدۀ ذهن اوست و برای همین خیلی ازش خوشم میآمد. خیلی دوست داشتم بدانم چگونه از آن ایدۀ اولیۀ مختصات رسیدهایم به بردار فعلی با این ویژگیهایی که میآیند سر کلاسهای ریاضی تندوتند پای تخته مینویسند. گشتم تا به این کتاب رسیدم.
تاریخچه تحلیل برداری، اثر میشل کرو؛ کتابی که اخیرا خواندم
اگر حوصلهتان میکشد سه بند بعدی را بخوانید تا بگم چه از کتاب یادم مانده! وگرنه بپرید بند آخر!
ادامه مطلب
درباره این سایت